برای مواجهه ی خلاقانه به جای داشتن رویکرد و ذهنیتی منفعل ما به دانشجویان مان یک پروسه ی سه مرحله ایی را پیشنهاد می کنیم: با یک چیز کوچک شروع کرده، نتایج را مشاهده کنید و همچنان که نسبت به منبع مشکل و راه حل های بالقوه ی آن آگاه شدید آن را تغییر دهید. این رویکرد در مورد هر کار خلاقانه و موقعیتهای یادگیری دیگر نیز صادق است. به طور مثال، فرض کنید می خواهید در ارائه تان بهتر عمل کنید.

با یک چیز کوچک شروع کنید:

ارائه ی شخص دیگری را ارائه دهید و بازخورد آن را ببینید. این یک تلاش کم خطر است.

نتایج را مشاهده کنید:

مراقب بازخوردهای غیر منتظره باشد چرا که اینها در چیزی که باید یاد بگیرید به شما کوچکترین کمکی نمی کنند. به جای آماده سازی و حفظ کردن بیشتر، بهتر است سرعت تحویل خود را کاهش داده و یا برای زنده کردن ارائه تان داستان های بیشتری برای بازگو کردن داشته باشید.

تغییراتی بدهید:

این روند را ادامه دهید و ببینید که چه اندازه به نتایج دلخواهتان نزدیک شده و مطمئن هستید که مهارت هایتان به حدی که باید برسند، رسیده اند.

هرچند ممکن است ساده به نظر بیاید، ما می دانیم که یکی از سخت ترین جنبه های این رویکرد مابین مرحله ی دوم و سوم اتفاق می افتد. اینجا جایی است که افراد به اصطلاح گیر می کنند. مهارت پیدا کردن در عهده داری هر روندی که بالا و پایین زیاد دارد. هر دو حالت مینیمم و ماکسیمم بازخورد مهمی از روند یادگیری شما ارائه می دهند.

اکثر ما می دانیم که چگونه بهترین بازخورد یک ایده ی جدید را تحلیل کنیم، غروری که به واسطه ی آن بازخورد به ما دست می دهد، و یا مراحل و نشانه های اولیه ی انجام صحیح یک کار. اینها غالبا نشانه این هستند که “ من کاری را: درست انجام داده ام. ” اما عده ی قلیلی از ما ابزار کمتری برای درک زمان های سخت تر داریم، زمانی که در حال مبارزه برای درک یک ایده هستیم و اینکه آیا کارمان مطابق استاندارد ها هست یا خیر و یا اینکه آیا می توانیم از عهده ی یک کار سخت برآییم.

ما فراموش می کنیم که زحمت و سختی بخش اساسی کشف است و زمانی که ما حس گم شدگی می کنیم، دقیقا زمانی است که باید بیشتر یاد بگیریم. در این لحظات، شما چگونه خود را می رهانید و به سمت جلو مسیریابی می کنید؟